loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب سیرک شبانه - ارین مورگنشترن

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب سیرک شبانه، اثر ارین مورگنشترن و ترجمه ی مریم رفیعی در نشر ایران بان به چاپ رسیده است.

این اثر رمانی تخیلی و مملو از زیبایی است که زمان وقوع آن اواخر قرن نوزدهم میلادی می باشد. داستان پر از بخش هایی است که منفصل از هم به نظر می رسند، اما هر چه داستان کتاب پیش می رود این بخش ها همانند تکه های یک پازل با یکدیگر جفت می شوند و نمای کلی آن برای مخاطب شکل می گیرد.  داستان از جایی آغاز می شود که شعبده باز مشهوری به نام پراسپرو که نام واقعی اش هکتور بوون است، تصمیم می گیرد با رقیب دیرینه اش الکساندر وارد مسابقه ای هیجان انگیز شود، و برای این رقابت هر یک شاگردی را تربیت کنند و تمام رموز کارشان را به آن بچه بیاموزند تا در موعد معین آن ها با هم وارد مسابقه شوند. این دو شعبده باز در واقع شعبده بازی نمی کنند و از قدرت های جادویی شان بهره برداری می کنند. هکتور به راحتی می تواند تکه های شکسته شده یک ظرف شیشه ای را در چشم به هم زدنی به شکل اولیه اش و کاغذ را به پرنده ای در حال پرواز تبدیل کند و الکساندر به راحتی می تواند از مکانی به مکان دیگری برود. هکتور برای این کار دختر شش ساله اش سلیا را انتخاب می کند و الکساندر با مراجعه به یک یتیم خانه پسری نُه ساله به نام مارکو را برمی گزیند. سال ها می گذرد و مارکو نوزده و سلیا شانزده ساله می شوند. الکساندر، مارکو را نزد مردی به نام شاندرش می فرستد تا به استخدام او درآید. شاندرش قصد دارد سیرکی شبانه و مهیج و متفاوت با همه ی سیرک ها راه اندازی کند و در این راه از مشورت دوستانش بهره می گیرد و زمانی که به قدرت مارکو در شعبده بازی پی می برد، از او می خواهد فردی را برای اجرای شعبده در سیرک انتخاب کند. افراد بسیاری برای تست دادن به سالن بزرگی می آیند و در این مکان است که سلیا نیز خود را به جمع آزمون دهندگان می رساند و با اجراهای بی نظیرش در این آزمون قبول می شود. به این ترتیب مارکو رقیب خود را می شناسد و اجرا در سیرک شبانه به محلی برای رقابت آن ها تبدیل می شود و ... .


برشی از متن کتاب


به یاد تارا بورگس عزیز گلسگو، آوریل 1895 مراسم خاکسپاری با وجود تعداد زیادی عزاداران، در سکوت انجام می گیرد. کسی هق هق نمی کند و دستمالش را در هوا تکان نمی دهد. در دریای همیشه سیاه عزاداری، جزیره هایی رنگی دیده می شود. حتی نم نم باران هم نمی تواند مراسم را در ناامیدی و یاس غرق کند؛ به جای آن، فضایی حاکی از غم و اندوه متفکرانه حاکم است. شاید به دلیل این است که با حضور خواهرش که سالم  زنده است، کسی احساس نمی کند که تارا بورگس، واقعا در جمعشان نیست. نیمی از این جفت، هنوز نفس می کشد و زنده است. در عین حال، هرکس به خواهر باقیمانده نگاه می کند، احساس می کند مشکل بزرگی پیش آمده است؛ چیزی که نمی توانند روی آن انگشت بگذارند؛ چیزی که تعادلش را به هم زده است. گاهی قطره ی اشکی روی گونه های لینی بورگس جاری می شود، اما با لبخند، از همه ی عزاداران استقبال و از آن ها به دلیل آمدن به آن جا تشکر می کند. شوخی هایی می کند که شاید اگر خود تارا در آن تابوت چوبی نخوابیده بود، می کرد. کس دیگری از اعضای خانواده اش حضور ندارد؛ گرچه کسانی که آشنایی کمی با او دارند، تصور می کنند که زن سفید مو و مرد عینیک که از کنار لینی تکان نمی خورند، مادر و همسر او هستند. اشتباه می کنند، اما مادام پادوا و آقای قباریس، از این اشتباه ناراحت نیستند. رزهای فراوانی در مراسم دیده می شود، رزهای قرمز، سفید و صورتی. حتی گل رز سیاه هم در جمع گل ها دیده می شود، اما کسی فرستنده ی آن را نمی شناسد. رزهای سفید را شاندرش فرستاده است، چون یکی از آن ها را به یقه ی کتش زده است و در طول مراسم با حواس پرتی با آن بازی می کند. وقتی لینی از خواهرش حرف می زند، آه و خنده و لبخندهای محزون حاضران را به دنبال دارد -من از مرگ خواهرم عزادار نیستم، چون همیشه تو قلبمه، اما یه جورایی از دست تارا ناراحتم، چون منو تنها گذاشته و حالا مجبورم تنهایی تحملتون کنم. من بدون او به خوبی قبل نمی بینم؛ بدون او به خوبی قبل نمی شنوم؛ بدون او به خوبی قبل احساس نمی کنم. اگه یه دست یا پام قطع می شد بهتر بود تا خواهرم رو از دست بدم. اون جوری حداقل این جا بود تا از ریختم ایراد بگیره و بگه یه بار هم که شده، او از من خوشگلتره. ما همه مون تارا رو از دست دادیم، اما من بخشی از وجودم رو از دست دادم ... در مراسم عزاداری نمایش دهنده ای حضور دارد که حتی برخی از عزادارنی که عضو لوسیرک دو رو نیستند، او را می شناسند؛ گرچه زن سرتاپا سفید پوش است و دو بال پردار را به لباسش اضافه کرده است. بال ها در پشتش امتداد دارندو در حالی که او مانند سنگ بی حرکت ایستاده است، در باد تکان می خورند. بسیاری از حاضران، ظاهرا از دیدن او متعجب شده اند، اما سعی می کنند مثل لینی، با این قضیه برخورد کنند؛ لینی از دیدن یک فرشته ی زنده بالای سر خواهرش خوشحال است.    

نویسنده: ارین مورگنشترن مترجم: مریم رفیعی انتشارات: ایران بان  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب سیرک شبانه - ارین مورگنشترن" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل