loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
  1. خانه
  2. محصولات
  3. کتاب ملت عشق
جدیدترینپرفروش ترینپربازدید ترینگران ترینارزان ترین
7 کالا

درباره‌ی کتاب ملت عشق اثر الیف شافاک

شخصیت اصلی رمان “ملت عشق” در مورد زنی به نام ”اللا” است. اللا روبینشتاین چهل ساله، زنی خانه‌دار است که تمام کارهای خود را به درستی و با نظم بسیار انجام می‌دهد و زندگی خود را وقف فرزندانش کرده است. “اللا ” به تازگی متوجه خیانت شوهرش که دندانپزشک است، شده اما حتی با دانستن این موضوع آن را پذیرفته و به زندگی روتین خود ادامه می دهد و بدون کوچکترین شکایتی اولویت های خود را تغییر داده و تنها به فرزندانش فکر می کند. داستان کتاب از جایی آغاز می شود که اللا در یک موسسه‌ی ادبی به عنوان ویراستار مشغول به کار می شود و اولین کتابی که برای ویراستاری به او سپرده می شود، کتابی در مورد زندگی مولانا و شمس تبریزی با عنوان “ملت عشق” است. در ابتدای رمانی که به ” اللا ” داده شده است شعری از دفتر دوم مثنوی معنوی آمده است که تاثیر عمیقی دارد: ما زبان را ننگریم و قال را/ ما درون را بنگریم و حال را موسیا آدابدانان دیگرند/ سوخته جان و روانان دیگرند ملت عشق از همه دین‌ها جداست/ عاشقان را ملت و مذهب خداست عشق شمس و مولانا رفته رفته زندگی  اِلا  با خواندن این کتاب تغییر می کند و عشق حقیقی را می یابد. داستان رمان «ملت عشق» در هر فصل از زبان یک نفر روایت می شود و در واقع به طور هم زمان داستان زندگی الا و داستان رمانی را که او باید ویراستاری کند را بازگو می کند. الا در طی خواندن رمان با نویسنده ی تازه کار آن، از طریق ایمیل ارتباط برقرار می کند. نام نویسنده ی کتابی که الا ویراستار آن است «عزیز زاهارا» است، عزیز مردی صوفی مسلک است که به نقاط مختلف دنیا سفر کرده و عکاسی می کند. آشنایی الا با عزیز پنجره های تازه ای را به روی زندگی الا می گشاید و او را با عشق حقیقی آشنا می کند. رمان ملت عشق در 4 بخش نوشته شده است:

  1. خاک: پدیده‌های عمیق، آرام و جامد زندگی
  2. آب: پدیده‌های سیال و جاری و متغییر زندگی
  3. باد: پدیده‌های ترک‌کننده و کوچنده زندگی
  4. آتش: پدیده‌های سوزاننده، ویران‌کننده و نابودکننده زندگی

نقد و بررسی کتاب ملت عشق

شمس، مولوی را از زمین به آسمان کشاند. چشم هستی را برای او گشود و از نفس اماره دورش نمود. عزیز زاهار نیز با کتاب و جملات صوفیانه‌ای که خود در سفر زندگی‌اش آموخته بود، الا را متوجه‌ی راکد و بی تحرک بودن روح او می‌کند، همان طور که در ابتدای کتاب اشاره به دریاچه‌ای می‌شود که سنگی آن را به جریان می‌اندازد، عزیز زاهار نیز سنگی در دریاچه‌ی راکدِ الا می‌شود تا جریان را به او بازگرداند. این تغییر در درون الا موجب تغییر در مسیر زندگی‌اش نیز می‌شود؛ روزی که او چمدان خود را می‌بندد و برای همیشه همسر و فرزندانش را ترک می‌کند از قاطعیت تصمیم او برای پذیرش تغییر خبر می‌دهد، چرا که الا خود را از نو بازیافته، و این بازگشتن به درون خویش او را از هرچه که انتخاب خود نبوده جدا می‌کند. این تصمیم در آغاز 40 سالگی الا رخ می‌دهد و پایانی می‌شود بر هرآنچه که تاکنون او نادیده انگاشته است. عدد40 نیز در فرهنگ صوفیانه، ادیان و برخی جوامع نمادی از تغییر شگرف و آغازی بر پایان است. الیف شافاک با تمرکز بر الا و مسیر جدید او ما را متوجه‌ی شخص انسان گونه‌ی الا می‌کند، نه فقط نقش مادر بودن یا همسر بودن. از آنجا که الیف شافاک فمنیست و نویسنده‌ای در راستای حقوق زنان است، به خوبی می‌توان مسیر فکری او را در شخص الا پیدا نمود. در کتاب ملت عشق الا از نقش سنتی خود به در می‌آید و در هیبت فردی آزاد نمایان می‌شود، او قبل از زن و مادر و همسر بودن، انسان است، انسانی که در وهله‌ی اول باید به درون خویش بنگرد و آنگاه می‌تواند جهان پیرامون خود را بسازد. زندگینامه مولانا و شمس پس از خواندن کتاب دو دیدگاه متضاد نسبت به تصمیم الا شکل می‌گیرد: دیدگاه اول که شافاک آن را مطرح نکرده، همان ادامه‌ی زندگی فرزندان و همسر الا بدون اوست. شافاک در خفا این مسئله را در ناخوداگاه ایجاد می‌کند که فرزندانی موفق‌اند که مادرانشان قادر به رهبری و تصمیم‌گیری باشند. از آنجایی که الا در زندگی قبلی قادر به پرورش استعداد درونی و توجه به علایق و خواسته‌های خویش نبوده، همین در رفتار فرزندان و همسر او تجلی می‌شود، و شاید علت خیانت همسرش در همین امر باشد که چرا زنی را دوست بدارم که حتی به خودش اهمیت نمی‌دهد؟ فرزندان او نیز در معضلاتی گرفتارند که راه رهایی از آن را نمی‌دانند چرا که مادرشان نیز چگونه مواجه شدن با مشکلات را نمی‌داند. این ضعف در رفتار ناخوداگاه فرزندان تجلی کرده و از آنجا که مادر نماد تکیه‌گاه عاطفی است، اگر این تکیه گاه از درون خالی باشد اطمینانی در تکیه دادن به آن نیز نیست. دیدگاهی در تضاد الیف شافاک نیز مطرح می‌شود: دیدگاه سنتی عمل الا را محکوم می‌کند چرا که در جوامع سنتی مادری که نماد فداکاری است اگر خانواده‌اش را ترک کند، خائن محسوب می‌شود. این جوامع مادرانی را ستایش می‌کند که از خواسته‌ها و آزادی خویش دست بشویند و تماما در اختیار فرزندان و همسر باشند. اما آیا این جنس از مادران در نهایت در درون خویش راضی هستند؟ شافاک با مطرح کردن زیرکانه‌ی عشق از زبان شمس و مولوی، به دنبال عشق حقیقی برای جایگاه زن در خانواده است. شافاک دیدگاه سنتی عشق مادر را به چالش می‌کشاند و آن را تنها در فدا کردن یک مادر برای خانواده نمی‌بیند. او عشق را از آنچه فرهنگ‌ها توصیف می‌کنند، فراتر می‌پندارد‌. او عشق را در ملت عشق فراتر می‌برد و آن را به دوست داشتن خویش و آنگاه دوست داشتن جهان اطراف تعمیم می‌دهد. بهترین ترجمه کتاب ملت عشق

نمودِ «عشق» در کتاب ملت عشق

شمس 40 قانون عشق دارد. 40 قانونی  که در طول کتاب ملت عشق در برخی فصل‌ها بنا بر اتفاقی که می‌افتد و جنبه‌ی روحانی و صوفیانی دارد مطرح می‌شود. عشق در ملت عشق از  چه نوع جنس و دیدگاهی است؟ شمس و مولانا در کنار عشقی افلاطونی که پیوند روح‌ها در آن اتفاق می‌افتد را تجربه می‌کنند. در این عشق روح ها چنان در هم حلول می‌کنند که دیگر شخص مقابل را دیگری نمی‌پندارد بلکه او خود را در آن روح می‌بیند. این صمیمیت روح‌ها برای انسان‌هایی که در زندگانی معمولی خود مشغول‌اند عجیب می‌نماید. مانند خانواده‌ی مولانا که با تغییرات روحی او و نزدیکی‌اش با شمس به مخالفت می‌نشینند. چرا که جان آنان برای پذیرش مسائل ژرف عشق آماده نیست. در کنار داستان شمس و مولانا که از عشق و معشوق زمینی فارغ شده‌اند، اِلا به تجربه و چشیدن طعم عشق زمینی مشغول است. او با عزیز آشنا می‌شود و به موجب همین، راهی سفر می‌شود تا «عزیز» را بیابد و با او زندگی کند. با مرگ عزیز، اِلا به گونه ای وارد فاز جدیدی از عشق می‌شود. او در حال تجربه کردن احساسی است به نظر می‌رسد از جنس احساسات شمس و مولو به هم باشد. چرا که عزیز در این مدت شمس او بوده و نوری بر وجود تاریک الا می‌افکند و جان او را منور می‌کند. مخاطب به خوبی درک می‌کند که عشق مولوی و الا با هم تفاوت دارند، اما در نهایت این «عشق» است که الا به سعادت و مولوی را به جاودانگی سوق می‌‌دهد. همانطور که مولوی می‌گوید عشق را نمی‌توان توضیح داد؛ اما عشق همه چیز را توضیح می‌دهد. پس عشق می‌تواند مسیر زندگانی بعد از تجربه‌ی عشق مولوی و الا را نیز توضیح دهد.

جملات زیبای کتاب ملت عشق

  • در این دنیا، آدم هایی که بیشتر بدانند، آرام‌تر و ساکت ترند...
  • عاشق حقیقی خدا وارد میخانه که بشود، آنجا برایش نمازخانه میشود،اما آدم دائمی الخمر وارد نمازخانه هم که بشود،آنجا برایش میخانه می‌شود. در این دنیا هر کاری که بکنیم،مهم نیت‌مان نه صورتمان!
  • عشق در نظر کسی که عاشق نیست، کلمه‌ای خشک و توخالی است. نیمی فریب، نیمی سفسطه. آن‌که عاشق نیست عشق را نمی‌تواند درک کند، آن‌که عاشق است نمی‌تواند وصف کند. در این صورت، در جایی‌که کلمه‌ها توان ندارند، عشق را مگر می‌توان در قالب سخن ریخت.
  • صبر کردن به معنای ماندن و انتظار کشیدن نیست، به معنای آینده نگر بودن است. صبر چیست؟ به تیغ نگریستن و گل را پیش چشم مجسم کردن است، به شب نگریستن و روز را در خیال دیدن است. عاشقان خدا صبر را همچون شهد به کام می‌کشند و هضم می‌کنند. و می‌دانند زمان لازم است تا ماه به بدر کامل بدل شود.
  • شریعت می‌گوید:«مال تو مال خودت،مال من مال خودم.» طریقت می‌گوید:«مال تو مال خودت،مال من هم مال تو.» معرفت می‌گوید:«نه مال منی هست،نه مال تویی.» حقیقت می‌گوید:«نه تو هستی،نه من»
  • آزمودنِ صحتِ ایمانِ دیگران وظیفه ی ما انسان‌ها نیست. بنده نمی‌تواند ایمان بنده‌ای دیگر را بسنجد.
  • هر انسانی به کتابی مبین می‌ماند در جوهره‌اش؛ منتظر خوانده شدن. هر کدام از ما در اصل کتابی هستیم که راه می‌رود و نفس می‌کشد. کافی است جوهره‌مان را بشناسیم. فاحشه باشی یا باکره؛ افتاده باشی یا عاصی، فرقی نمی‌کند؛ آرزوی یافتن خدا در قلب همه ما، در اعماق وجودمان پنهان است. از لحظه‌ای که به دنیا می‌آییم، گوهر عشق را درونمان حمل می‌کنیم.

بهترین ترجمه کتاب ملت عشق

بخشی از کتاب ملت عشق؛ ترجمه‌ی ارسلان فصیحی

سنگی را اگر به رودخانه‌ای بیندازی، چندان تأثیری ندارد. سطح آب اندکی می‌شکافد و کمی موج برمی‌دارد. صدای نامحسوس ِ «تاپ» می‌آید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج‌هایش گم می‌شود. همین و بس. اما اگر همان سنگ را به برکه‌ای بیندازی… تأثیرش بسیار ماندگارتر و عمیق‌تر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آب‌های راکد را به تلاطم درمی‌آورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقه‌ای پدیدار می‌شود؛ حلقه جوانه می‌دهد، جوانه شکوفه می‌دهد، باز می‌شود و باز می‌شود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چه‌ها که نمی‌کند. در تمام سطح آب پخش می‌شود و در لحظه‌ای می‌بینی که همه‌جا را فرا گرفته. دایره‌ها دایره‌ها را می‌زایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود. رودخانه به بی‌نظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانه‌ای برای خروشیدن می‌گردد، سریع زندگی می‌کند، زود به خروش می‌آید. سنگی را که انداخته‌ای به درونش می‌کشد؛ از آنِ خودش می‌کند، هضمش می‌کند و بعد هم به آسانی فراموشش می‌کند. هر چه باشد بی‌نظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیش‌تر یا یکی کم‌تر. اما برکه برای موج برداشتنی چنین ناگهانی آماده نیست. یک سنگ کافی است برای زیر و رو کردنش، از عمق تکان دادنش. برکه پس از برخورد با سنگ دیگر مثل سابق نمی‌ماند، نمی‌تواند بماند. زندگی اِلا روبینشتاین هم از وقتی خودش را شناخته بود مثل برکه‌ای راکد بود. داشت به چهل سالگی پا می‌گذاشت. سال‌ها بود عادت‌ها، نیازها و سلیقه‌هایش تغییر نکرده بود. روزها روی خطی مستقیم پیش می‌رفتند؛ یکنواخت و منظم و عادی. بخصوص در بیست سال اخیر همه زندگی‌اش را جزء به جزء با توجه به زندگی زناشویی‌اش تنظیم کرده بود. همه آرزوهایش، همه دوستان جدیدش، حتی کوچک‌ترین تصمیم‌هایش هم به این وابسته بود. یگانه قطب‌نمایی که سمت و سوی زندگی‌اش را تعیین می‌کرد خانه و خانواده‌اش بود.

شخصیت های کتاب ملت عشق

رمان ملت عشق در دو بازه‌ی زمانی جریان دارد که شخصیت‌های دوران مولانا عبارت اند از:

  • شمس
  • مولوی
  • استاد
  • شاگرد
  • حسن گدا
  • گل کویر
  • سلیمان مست
  • متعصب
  • علاءالدین
  • کر‌ّا خاتون
  •  کیمیا
  • بیبرس
  • سلطان ولد
  • حسام طلبه
  • قاتل شمس

شخصیت‌های زمان حال رمان -دوران کنونی- عبارتند از:

  • الا
  • عزیز
  • زاهار

نقد کتاب ملت عشق

بهترین ترجمه کتاب ملت عشق

مترجمین گوناگونی این کتاب پرفروش را ترجمه کرده اند. برخی از بهترین ترجمه های کتاب کلت عشق عبارتند از:

  • ملت عشق، ترجمه‌ی ارسلان فصیحی، انتشارات ققنوس
  • چهل قانون عشق، ترجمه‌ی راضیه عبدلی، نشر روزگار
  • دولت عشق، ترجمه‌ی حسن اکبری بیرق، نشر فروزش
  • ملت عشق، ترجمه‌ی زهرا یعقوبیان، نشر نیک فرجام
  • ملت عشق، ترجمه‌ی علی اصغر شجاعی، دارینوش
  • ملت عشق، ترجمه‌ی پوران حسن دخت، نشر سلسله مهر

درباره‌ی الیف شافاک؛ نویسنده کتاب ملت عشق

الیف شافاک زاده‌ی 25 اکتبر سال 1971 در استراسبورگ فرانسه است. بعد از جدایی پدر و مادرش، با مادر خود به آنکارا آمدند و در ترکیه در خانه‌ی مادربزرگ مستقر شدند. مادر الیف به عنوان دیپلمات دائما در حال سفر بود و دوران مدرسه‌ی الیف در کشورهای مختلف گذرانده شد. الیف از کودکی نویسندگی می‌کرد و خیال‌ها و ایده‌های خود را به کلمات تبدیل می‌کرد. در سن 17 سالی در مجله‌ای داستان کوتاه او را چاپ کردند. پس از آن اولین رمان خود نگاشت و راه او به سوی نویسندگی هموار گشت. در طول دوران نویسندگی به علت نگاشتن رمان به زبان انگلیسی مورد اهانت از سوی کشور ترکیه قرار گرفت. همچنین به علت نوشتن رمان حرام‌زاده‌ی استانبولی که به نسل کشی ارمنی‌ها اشاره کرده است، از طرف دولت ترکیه دادگاهی شد‌. پس از آن الیف در سطح جهانی رمان‌ها و مقاله‌های زیادی نگاشت که به زبان‌های گوناگون ترجمه شدند. همچنین در زمینه‌ی حقوق زنان فعالیت‌های بسیار زیادی دارد. روزنامه‌نگاری در روزنامه‌های تایمز و مجله‌های معروف آمریکایی از دیگر حوزه‌های نوشتاری اوست. الیف شافاک هم‌اکنون در سن 49 سالگی با همسر و فرزندان خود در لندن زندگی می‌کند. الیف شافاک

کتاب‌هایی با این سبک ملت عشق

  • باب الاسرار، احمد امید، ترجمه‌ی ارسلان فصیحی، نشر ققنوس
  • عارف جان سوخته، نهال تجدد، ترجمه‌ی مهستی بحرینی، نشر نیلوفر
  • رومی، بهمن شکوهی، نشر نگاه
  • در جست‌و‌جوی مولانا، نهال تجدد، مهستی بحرینی، نشر نیلوفر
  • کیمیاخاتون، سعیده قدس، نشر چشمه
  •  پله پله تا ملاقات خدا، دکتر عبدالحسین زرین کوب، نشر سخن
  • من و مولانا، ویلیام چیتیک، ترجمه‌ی شهاب الدین عباسی، نشر مروارید
  • کیمیا خاتون دختر رومی، موریل مائوفروی، ترجمه‌ی مهران قاسمی، نشر ثالث
۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل